نفس مامان و آق بابانفس مامان و آق بابا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
عاشقانهای ماعاشقانهای ما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

تمام هستیم

18 ماهگیت

سلام به پسرم به وجودم 18ماه از امدنت کنار ما میگذرد هر لحظه در بغل و اغوش ما و نفسهایت در نفسهای ما گر خورد و قدمهایت در کنا قدمهای ماست پسرم در این سه سالی که در کنار ما هستی زندگیمان را روشنای بخشیدی و ارامش را با خودت به ما دادی زندگی من الان حتی ثانیه ای بی تو برایم سخت است شیرین کاریهایت لذت زندگی ماست لبخندت ارامش وجود ماست عزیز ترینم هر کلمه جدیدی را که یاد میگیری و هر حرکت جدید برای ما زیباترین کلمات و کارهاست عزیزم وجودم  من پدرت دوستداریم بهترینهارا برای تو فراهم کنیم و تمام سعیمان در همین است تا الان که 18 ماه شدی با اینکه شاید فهم کلی از لباس جدید اسباب بازی جدید نداشتی ولی ما بهترین را برایت فراهم کردیم و انشا.. تا 18 سا...
6 دی 1394

بزرگ شدنت

سلام به قند عسلم به شیطونه طلای خونمون به شیرین زبون اشیونمون وای هر چقدر از شیطناط بگم کم گفتم از دست تو هیچ جای خونه در امان نیست کلا میترکونی همچیرو من عاشق ترکوندتام  صبح از خواب بیدار میشی بلند میشی خیلی مستقل از تخت میری پایین تو حال اگه بابا در حال رفتن به سر کار باشه میری مچسبی به در خونه با منم خدافظی میکنی حاظر نیستی بیای بغل من فقط بابا بغلت کنه اونم گولت میزنه بغلت میکنه میدت به من توهم جیغ داد راه میندازی  بعد از کمی اروم میشی بعدم میری دنبال خربکار پریز برق و بخاری که منو مجبور به امدن بکن بعد که من میام تلوزیون روشن میکنم بهت کمی خوراکی میدم تا  صبحونه رو اماده کنم اول تلوزییون میبنی اگه کار من طول بکشه میای میش...
11 آبان 1394

بزرگ شدن پسرم

سلام گل پسرم امدم باز شیرین کاری های جدیدتو ثبت کنم راه رفتنای بامزت حرفای شیرینت گل پسرم کلی کار جدید یاد گرفتی کلا سعی میکنی هر کار من میکنم و میبنی میشنوی رو تکرار کنی افرین گل پسرم  اول از شیرینکاری جدید بگم و خرابکاری جدید رو مبل میز تلویزیون سوار شدنات در کابنتهارو بازی میکنی لیوان در میاری برای من و گاهی اسبابازیاتو جمع میکنی میریزی سر جاش و میدونی کار برد هر اسباب بازی رو و رو شکم من صدا در میاری رو دستت پوف میکنی بوس میفرستی و کلماتی که میگی مامان بابا با لبات توفاتم همینجوری که میگی مامان بادکنک درست می کنی.خخخخ.جو جو ژیژی که میشه همون جی جی تاب تاب دد نه بده اوم که یعنی بگیر و خیلی کلمات دیگه و الان 4 تا دندون اسیاب داری و دن...
15 شهريور 1394

جشن قدم

سلام پسرم من همیشه دوستدارم تمام لحضه هاتد رو با همه جشن بگیرم خوشحالی کنم تمام حرکات جدید تو برای من زندگی دوباره است یادمه اولین بار که چیزی دستت گرفتی انقدر خوشحال شدم قر داد که بابا مسخره ام میکرد خخخ عزیزم الان برات جشن قدم گرفتم ولی چون شرایط جشن بزرگ نبود برات یک جشن قدم سه نفر با یک کیک مامان پز گرفتم عزیزتر از جانم تو هم کلی ذوق کردی و اذیت نمیزاری ازت عکس بگیرم همش دوستداری حرکت کنی دوربین رو از من بگیری امان از دست تو جقله ای بلا عاشق تو پدر و مادرت   پسرم قدمهایت مبارک ...
17 مرداد 1394

اغازه دوسالگی

سلام عزیزم پسرم وارد سال جدید زندگیت شدی و شروع به قدم زدن کردی قدمهای محکم و با احتیاطت و نشستنهای اروم و با کلی احتیاط عزیزم ان شالل.. که همیشه همنگونه در زندگی اختیاط کنی و قدمهای محکم اروم داشته باشی پسرم راه رفتن را از یازده ماهگی اغاز کردی و الان با کفشهای سوت سوتی خود قدم برمیداری و به همه اعلام میکنی که داری راه میری فدای تو و قدمهایت بشوم پسرم دوستت دارم مادرت
3 مرداد 1394

تولد تولد تولدت مبارک

تولدت مبارک گل پسرم پسرم یک سال از زندگیت گذشت یکسال که تمام زندگی من را دگرگون کرد یکسال که درونش فقط شادی بود شادی یکسال که برای اولین بار من مفهوم مادر بودن مادری را فهمیدم نگرانهای مادران را یکسال که هر ماهش برای زیباتر بود و هرماه شاهد حرکنهای جدیدت یکسال که اولین حرفهایت را اغاز کردی اولین گرفتن را و اولین قدم را یکسال که نفسم فقط با نفسهای تو شمارش می شد یکساله که درون ان پر از بیخوابی نگرانیهای شیرین بود گذشت گذشت و تو سال جدید زندگیت را اغاز کردی پسرم امیدوارم هرسال زندگیت را باجشن شادی اغاز کنی دوستدار تو پدر و مادرت
20 تير 1394

اولین مسافرت گل پسر ما

سلام اولین مسافرت پسری در 11 ماهگی جای همگی خالی خیلی خوش گذشت ناهار خوردن در جنگل که البته شما از اول راه تا اخر راه هیچی جز شیر نخوردین و همه غذاهای که برا شما پخت بودم کامل رفت تو سطل اشغال اولین قدم گذاشتن در دریا و اب بازی از شنها خوشت نمیومد ولی یکم برداشتی ازشون خوردی خخخخ وناگهان چهادست پا رفتی تو دریا در راه برگشت که لباساتو خیس کردبودی ما برات لباس عوض کردیم اینجا داشتیم میرفتیم نمک اب رود تله کابین که انقدر شما تو راه غر غر کردی که داشتیم کم کم از امدن پشیمونمون میکردی   اینجا تو تلکابن داریم میریم بالا پدر پسر خوشتیپ من و بالاخره در راه برگشت ب...
20 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تمام هستیم می باشد