سفر انتالیا
دومین مسافرت با عزیزتر از جانم که واقعا اقا بود اذیت نکرد البته شیطونیهای خودشو داشت مثلا هم میرفتی رستوران هی میگفت جیش دارم الکیحوصله اش سر میرفت مگفتی که ببریمت بیرون کلی هم خاطر برامون ساختی که یکی دوتاش هم خنددار هم اب رو ریزی مثلا رفتیم فروشتگاه یک لباس براداشتم رفتم تو اتاق پرو شماهم امدی هم در بستم فک کردی دستشویی جیش کردیابروم رفت یا یک بار من رفتم قسمت عمیق استخر یهو نتوستم خودمو بگیریم جیغ زدم بابا تا امد منو بگیر شماهم ترسیدی پریدی تو استخرمنم خودم یادم رفت دوتایی پریدیم طرف شما خلاصه حسابی شلوغ بازی اب بازی کردی صبح تا ظهر تو اب بودی با بچه ها تو استخر بچگانه به بازی عصرهاهم تو کالسکه خواب ماهم تو بازا البته کم میخوابید زود بیدار میشدی تو فروشگاه حسابی شیطنت میکردی بعدم شام باز برنامه های هتل دیگه میشد 12 شب شما میخوابیدی باز میشستیم به حرف زدن خلاصه که عالی بودی هستی البته اینم یک سری عکس یک خاطر دیگم یادم امد برات میگم عزیزم تو راه برگشت تهران به مشهد بودیم صبح زود بود تازه رسیده بودیم کل دیشبو تو راه بودیمو نخوابیده بودیم بابا زد کنار یکم استراحت کنیم بابا خوابید منم نا خوداگاه خوابم برد ولی شما نخوابید بودی در واقع منو بابا از خستگی بیهوش شدیم بعد نیم ساعت که از خواب بیدار شدیم شما همچنان در بازی بودی بابا گفت برم پایان اب بزن به دست صورتم تا امد پایین دید شما تما مدراک کارتشو عابر بانکهاشو کل وسایلشو از پنجره انداغختی بیرون خدا رحم کرد همشو پیدا کردیم خلاصه بلای بودی